اللّهم عجّل لولیّک الفرج
ای کاش سفیدیِ قنداقِ طفل رباب بر تیرگی و ناپاکیِ قلبِ قاتلِ او غلبه می کرد و دست و دلش را می لرزاند
یعنی :حرمله تیر و کمان بر زمین می نهاد و چکمه بر گردن آویخته ، مانند حُر به سپاه ِ حسین(ع) می پیوست.
ای کاش...
امام حسن(ع) به یاری برادر شتافت
.
.
.
.
وقتی دو دست کوچک فرزندش را سپر جان حسین(ع) کرد.
سلام بر شیر مرد نُه ساله ای که در مکتب حسین(ع) بزرگ شد.
خنجر نوازش می کرد
.
.
.
.
وقتی به گلوی مبارکی کشیده می شد.
ای کاش نمکدان نمی شکستند آنانی که نمکِ سفره ی آل علی(ع) را خورده بودند.
.
.
.
.
+وَ لَعنَ الله عُمَرَبنَ سَعدٍ وَ لَعنَ الله شِمراً
اولین زائر او زهرا(س) بود
.
.
.
وقتی بروی زمین علقمه افتاد.