دل نویس

از دلت شروع کن

دل نوشته ی بیست و ششم

ای کاش چکمه ی شمر هم به گردنش آویخته می شد

.

.

.

مانند حُر.

۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۲۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دل نوشته ی بیست و پنجم

کربلا؛وقتی آرام گرفت که...
.
.
.
 شما صاحب اش شدید.
۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دل نوشته ی بیست و چهارم

انگار صدای  خِش خِشِ برگ های پاییزی چندسالی ست که دلنواز تراست.
.
.
.
برگ ها هم مرثیه خوانی می کنند.
۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دل نوشته ی بیست و سوم

خدا، چندسالی ست که به پاییز و باران هایش لطفی ویژه کرده است.

.
.
.
بوی خاکی که نم باران خورده و  تلفیق می شود با رایحه ی ناب چای روضه ی سیدالشهدا و  قندی که شیرینیِ بی نظیر آن روزهایش را مدیون استفاده شدن در هیئت ها و عزاخانه هاست؛خوش بو و خاطره انگیز ترین عطر دنیاست.
۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دل نوشته ی بیست و دوم

زرهِ او قنداق و رجزهایش هِق هِق ِ  او بود.
.
.
.
او برای سیراب شدن به میدان نیامد؛

برای گرفتن انتقام خونِ عمویش عباس(ع) راهی معرکه شد.





درود خدا بر حاجی ِ شش ماهه ی حسین(ع)

۱۴ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دل نوشته ی بیست و یکم

رسالتش تکمیل شد

.

.

.

وقتی خون اش چشمان اسب را گرفت

وقتی دشمنان کوچه ای باز کردند تا  افتاده بر مرکب و بی رمق به سوی سپاه شان روانه شود

وقتی شمشیر ها و نیزه ها ی کینه بالا میرفتند و برای انتقام از جدّش علی(ع) بر پیکر مقدّس او اصابت میکردند.

.

.

.

رسالتش کامل شد

.

.

.

وقتی حسین(ع)عبا در دست به سوی میدان شتافت.
۱۴ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دل نوشته ی بیستم

سنگ داریم تا سنگ

چوب داریم تا چوب

مَشک داریم تا مَشک

خون داریم تا خون

شمشیر داریم تا شمشیر

نعل داریم تا نعل

اسب داریم تا اسب

خیمه داریم تا خیمه

انگشتر داریم تا انگشتر

پیراهن داریم تا پیراهن

غلام داریم تا غلام

یار داریم تا یار

علمدار داریم تا علمدار

فرمانده داریم تا فرمانده

.

.

.

.

.

.

آری

کربلا،تقابلِ اختلاف ها بود؛از تفاوت ِ کمترین چیزهابا یکدیگر یعنی سنگ با سنگ و چوب با چوب گرفته تا دو علمدار و دو فرمانده ی متضاد.

۰۴ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۵۶ ب.ظ
دل نوشته ی نوزدهم

دل نوشته ی نوزدهم

یه خیابونِ بهشتی

اسمش بین الحرمینِ

هر کجاش که پا میذاری

جا قدم های حسینِ

۰۴ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دل نوشته ی هجدهم

رو سپیدی اش با وجود سیه چردگی از من بیشتر است.

الحق که غلامی راستین برای ارباب اش بود.

.

.

.

.

.

سلام و درود خدا بر جون بنِ حَوّی غلام سیّدالشهدا(ع)

۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۶:۵۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دل نوشته ی هفدهم

تمام شد و گذشت فضیلت شب قدر


ما چشم دوختگان به کاروان توایم







صلّی الله علَیکَ یا اباعبدالله

۲۵ تیر ۹۴ ، ۰۱:۲۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰